توضیحات
مجموعه داستان «چشمهای سگ آبیرنگ» نوشتهی «گابریل گارسیا مارکز» را «بهمن فرزانه» به فارسی برگردانده است. این مجموعه ده داستان کوتاه با موضوع مرگ را دربردارد. در بخشی از داستان چشمهای سگ آبیرنگ میخوانیم: «آن وقت به ام نگاه کرد. فکر میکردم دفعه ی اول است که نگاهم میکند. اما بعد وقتی که پشت چراغ روی بر گرداند، و من نگاه لیز و روغنیاش را در پشتم و روی دوشم احساس کردم، فهمیدم که من بودهام که بار اول بوده نگاهش میکردهام. سیگاری آتش زدم و قبل از این که توی صندلی بچرخم و روی یکی از پایههای عقبیاش بلندش کنم، پک محکم و غلیظی به آن زدم. بعد آنجا دیدمش، انگار که هر شب همانجا پای چراغ میایستاده و نگاهم میکرده. همه ی کاری که توی آن چند دقیقه ی کوتاه کردیم این بود: نگاه کردن به هم. من همان طور که تعادلم را روی یک پایه ی صندلی حفظ میکردم، او را نگاه کردم؛ او هم آنجا کنار چراغ ایستاده بود، و دستش را، بلند و آرام، روی آن گرفته بود و من را نگاه میکرد. پلکهایش را دیدم که مثل هر شب روشن شد. آن موقع بود که حرف همیشگی به یادم آمد و به اش گفتم: "چشمای سگ آبی" و او بدون این که دستش را از روی چراغ پس بکشد، به ام گفت: "همین. این هرگز یادمون نمیره." و بعد، از مدار نور چراغ خارج شد و آه کشان گفت: "چشمای سگ آبی. اینو همه جا نوشته ام."… بیرون، لحظهای باد وزید ولی زود آرام شد و صدای نفس کشیدن کسی به گوش رسید که در آن لحظه در بستر غلتی زده بود. باد ییلاقی فرو نشست دیگر بوی خاک و علف مرطوب به مشام نمیرسید. گفتم: "فردا اگر زنی را دیدم که دارد روی دیوارها مینویسد: چشمهای سگ آبیرنگ آن وقت تو را خواهم شناخت."» کتاب حاضر را نشر «ثالث» منتشر کرده است.
نویسنده | گابریل گارسیا مارکز |
مترجم | بهمن فرزانه |
شابک | 9789643806231 |
ناشر | ثالث |
موضوع | داستان کوتاه خارجی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
چاپ شده در | ایران |
تعداد صفحه | 108 |
تعداد جلد | 1 |
وزن | 133 گرم |